شناخت حق و باطل

                                          

آیا عقل و منطق معیار کافی و مناسب جهت شناخت حق از باطل است یا نظر علما و مراجع در این مورد ارجحیت دارد؟ چگونه باید از فتنه های آخر الزمان  در امان بمانیم؟
تشخیص حقّ از باطل ، در پاره ای از موارد در همه ی زمانها دشوار بوده ، هست و خواهد بود و اختصاصی به زمان خاصّی ندارد.
اینکه فرموده اند: پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است؛ به این سبب است که صراط آخرتی ، ظهور راه حقّ در دنیاست. تشخیص حقّ از باطل در مقام شناخت، گاهی چنان ظریف است که گویی کسی بخواهد مویی را به صورت طولی به دو نیم کند (موشکافی کند)؛ و عمل به آن بعد از تشخیص، چنان دشوار است که گویی کسی بخواهد بر لبه ی تیز شمشیر راه رود.
اگر به تاریخ گذشته نظری اندیشمندانه و عبرت گیرانه بیندازیم خواهیم یافت که تشخیص حقّ و عمل به آن ، همواره دشوار بوده و همواره اندک انسانهایی توانسته اند در این دو میدان به طور کامل موفّق باشند. گروهی در هر دو میدانِ شناخت و عمل، بازنده شده اند؛ گروه دیگری نیز گرچه در میدان شناخت حقّ، موفّق شده اند ولی در میدان عمل بازمانده بوده اند. یکی از درسهای مهمّ عاشورا نیز همین است که به ما می آموزد یافتن حقّ و پایبند بودن به آن تا چه اندازه مهمّ، سرنوشت ساز و در عین حال دشوار است. در صحنه ی عاشورا کسانی دست به آن جنایت هولناک زدند یا در آن بی طرف ماندند که امام حسین(ع) و اصل و نسب او را می شناختند ، ولی با این حال راه را به خطا رفتند. بسیاری از اینها افرادی بودند اهل عبادت و تلاوت قرآن، که از روی جهل به موازین شناخت حقّ از باطل، قربة الی الله به جنگ با امام حسین آمده بودند؛ تا آنجا که برخی از آنها برای حضور در جنگ با خلیفه ی خدا در رود فرات غسل می کردند. عمر ابن سعد ، آن هنگام که به عنوان فرمان حمله ندا می داد:« یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی‏. یعنی ؛ اى لشکر خدا سوار شوید و بشارت بهشت را دریافت کنید.»(بحار الأنوار، ج‏44 ،ص391)، مخاطبش چنین افرادی بودند که به خیال باطل خود، جهاد فی سبیل الله می کردند. عدّه ای نیز در بین این قوم جانی بودند که حقّ را شناخته بودند ولی از روی علم و عمد کج می رفتند.
چگونه باید بین حق و باطل تشخیص داد ؟
برای این منظور امیرالمومنین(ع) قاعده ای کلّی بیان کرده، فرموده اند:« إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ . یعنی ؛ همانا دین خدا با افراد شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حقّ شناخته می شود. پس حقّ را بشناس! اهل حقّ را هم خواهی شناخت.» ( إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج‏2 ،ص296 ) پس راه شناخت افرادِ حقّ از افرادِ باطل، گفتارها و کردارهای حقّ از گفتارها و کردارهای باطل، جریانات حقّ از جریانات باطل، سیاستهای حقّ از سیاستهای باطل، حکومتهای حقّ از حکومتهای باطل و ... شناخت خود حقّ است. و حقّ همان دین حقیقی الهی است. چرا که حقّ مطلق خداوند متعال بوده و مصدر و مبداء هر حقّی نیز اوست.
حال سوال این است که حقّ را چگونه باید شناخت؟ راه اساسی برای شناخت حقّ، راه عقل منطقی است؛ چرا که عقل ذاتاً حجّت بوده و حجّیّت دیگر ابزارهها و معیارهای شناخت حقّ، به پشتوانه تأیید عقل منطقی است. لذا برای شناخت حقّ باید راه و رسم درست اندیشیدن و تعقّل را یاد گرفت. باید با منطق درست اندیشیدن آشنا شد. چرا که بسیاری از اوقات انسانها توهّمات و تخیّلات و مظنونات خود را به اشتباه حاصل عقل و فکر می پندارند. ارسطو زمانی که علم منطق را تنظیم و تدوین می نمود اساساً هدفش همین بود که با گشودن راه منطق و عمومی نمودن آن، راه را بر اهل باطل و فریبکاران فکری ببندد. چون در زمان او افرادی به نام سوفیست با انواع مغالطات و برهان نماها ، مردم را به بیراهه می کشاندند؛ لذا او قواعد درست اندیشیدن را تدوین نمود تا در سایه ی آن ، استدلال و سخن و نظر درست از استدلال و سخن و نظر نادرست بازشناخته شود.
قواعد منطق ، به صورت تکوینی در سرشت همه ی انسانهای عاقل وجود دارد ؛ لکن این قواعد به صورت بالقوّه و استعداد هستند ، لذا باید به مرور زمان شکوفا شوند. و راه شکوفا نمودن آنها ، تفکّر و تعقّل مداوم و مستمرّ است. از اینروست که دین اسلام ، تعقّل و تفکّر را افضل عبادات دانسته و افراد رویگردان از تعقّل را بدترین موجودات شمرده است. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ .یعنی ؛ بدترین جنبندگان نزد خدا ، افراد کر و لالى هستند که تعقّل نمى‏کنند.»(الأنفال:22) پس باید تعقّل و تفکّر مستمرّ داشت تا قوای عقلانی انسان رشد نمایند. البته شکّی نیست که خواندن کتب منطقی و همچنین خواندن کتب افرادی که دارای ذهن منطقی هستند ، روند منطقی شدن ذهن را سرعت می بخشد. (برای این منظور مطالعه کتب زیر مفید خواهد بود : آموزش منطق ، محسن غرویان ؛ کتب شهید مطهری ، چرا که این دانشمند بزرگوار از ذهن قوی منطقی برخوردار بوده ؛ لذا در تشخیص جریانات انحرافی نیز بسیار توانا بوده است. ؛ نهج البلاغه ، که تراوشات منطقی ترین ذهن عالم بوده و برای اهل دقّت ، سرشار از فرمولهای کشف حقیقت است. )
رعایت تقوا, راه مطمئن شناخت حق:
باید متوجّه بود که عقل و فکر نیز مثل بسیاری دیگر از امور ، آفاتی دارند لذا در کنار تقویت قوّه ی عقل ، که قوّه ی تشخیص حقّ و باطل است ، باید از آفات عقل و فکر صحیح نیز برحذر بود. آفاتی چون تعصّبات گوناگون ملّی ، مذهبی ، قومی ، نژادی ، زبانی و دیگر انواع تعصّبات ، زودباوری ، دیرباوری و شکّاکیّت افراطی ، پیش داوری در قضاوتها و تحمیل اغراض بر عقل. و از همه مهمتر باید مواظب نفس امّاره بود که دائماً در صدد است تا عقل را اسیر خود نموده در خدمت خود بگیرد.
خداوند در قرآن کریم راه داشتن تشخیص درست و صحیح و انتخاب درست از نادرست را داشتن تقوا دانسته است که به بیان و تفسیر آن می پردازیم :
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » یعنی؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید براى شما وسیله‏اى براى جدایى حق از باطل قرار مى‏دهد (و روشن‏بینى خاصى که در پرتو آن حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهان شما را مى‏پوشاند و شما را مى‏آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظیم دارد.
در این آیه مى‏فرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر تقوى پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید به شما نورانیت و روشن‏بینى خاصى مى‏بخشد که بتوانید حق را از باطل به خوبى تشخیص دهید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً).
فرقان صیغه مبالغه از ماده فرق است و در اینجا به معناى چیزى است که به خوبى حق را از باطل جدا مى‏کند.
این جمله کوتاه و پر معنا یکى از مهم‏ترین مسائل سرنوشت‏ساز انسان را بیان کرده و آن اینکه در مسیر راهى که انسان به سوى پیروزى‏ها مى‏رود همیشه پرتگاهها و بیراهه‏هایى وجود دارد که اگر آنها را به خوبى نبیند و نشناسد و پرهیز نکند چنان سقوط مى‏کند که اثرى از او باقى نماند در این راه مهم‏ترین مساله، شناخت حق و باطل، شناخت نیک و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفید و زیان بخش، و شناخت عوامل سعادت و یا بدبختى است، اگر به راستى انسان این حقائق را به خوبى بشناسد رسیدن به مقصد براى او آسان است.
مشکل این است که در بسیارى از این گونه موارد انسان گرفتار اشتباه مى‏شود باطل را به جاى حق مى‏پندارد و دشمن را به جاى دوست انتخاب مى‏کند، و بیراهه را شاهراه.
در اینجا دید و درک نیرومندى لازم است و نورانیت و روشن‏بینى فوق العاده.
آیه فوق مى‏گوید: این دید و درک ثمره درخت تقوى است اما چگونه تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوسهاى سرکش به انسان چنین دید و درکى مى‏دهد شاید براى بعضى مبهم باشد اما کمى دقت پیوند میان این دو را روشن مى‏سازد.
توضیح اینکه: اولا نیروى عقل انسان به قدر کافى براى درک حقایق آماده است ولى پرده‏هایى از حرص و طمع و شهوت و خودبینى و حسد و عشق‏هاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهى در مقابل دیده عقل آشکار مى‏گردد ، و یا مانند غبار غلیظى فضاى اطراف را مى‏پوشاند و پیداست که در چنین محیط تاریکى انسان چهره حق و باطل را نمى‏تواند بنگرد ، اما اگر با آب تقوى این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از میان برود دیدن چهره حق آسان است.
و ثانیا مى‏دانیم که هر کمالى در هر جا وجود دارد پرتوى از کمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزدیک‏تر شود پرتو نیرومندترى از آن کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت ، روى این حساب همه علم و دانش‏ها از علم و دانش او سر چشمه مى‏گیرد و هر گاه انسان در پرتو تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوس به او نزدیک‏تر شود و قطره وجود خود را به اقیانوس بیکران هستى او پیوند دهد سهم بیشترى از آن علم و دانش خواهد گرفت.( تفسیر نمونه، ج‏7، ص: 142 )
لذا در طول تاریخ در حالات مردان و زنان پرهیزکار روشن‏بینى‏هایى مشاهده مى‏کنیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولى قابل درک نیست، آنها بسیارى از حوادث را که در لابلاى آشوب‏هاى اجتماعى ریشه آن ناشناخته بود بخوبى مى‏شناختند و چهره‏هاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فریبنده مى‏دیدند!.
این اثر عجیب تقوى در شناخت واقعى و دید و درک انسان‏ها در بسیارى از روایات و آیات دیگر نیز آمده است، در سوره بقره آیه 282 اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ:تقوى پیشه کنید و خداوند بشما تعلیم مى‏دهد و در حدیث معروف آمده است ؛ المؤمن ینظر بنور اللَّه‏: انسان با ایمان با نور خدا مى‏بیند و در نهج البلاغه در کلمات قصار مى‏خوانیم ؛ اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع‏: زمین خوردن عقل‏ها غالبا به خاطر برق طمع است که چشم عقل را از کار مى‏اندازد و پرتگاه‏ها و لغزش‏گاهها را نمى‏بیند.
ثالثا- از نظر تجزیه و تحلیل عقلى نیز پیوند میان تقوى و درک حقایق قابل فهم است، زیرا مثلا جوامعى که بر محور هوى و هوس مى‏گردد و دستگاه‏هاى تبلیغاتى آنها در مسیر دامن زدن به همین هوى و هوسها گام بر مى‏دارد، روزنامه‏ها مروج فساد مى‏شوند، رادیوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مى‏گردند، و تلویزیون‏ها در خدمت هوى و هوسند، بدیهى است در چنین جامعه‏اى تمیز حق از باطل، و خوب از بد، براى غالب مردم بسیار مشکل است، بنا بر این آن بى تقوایى سرچشمه این فقدان تشخیص و یا سوء تشخیص است.
و یا فى المثل در خانواده‏اى که تقوا نیست و کودکان در محیط آلوده پرورش مى‏یابند و از همان طفولیت به فساد و بى‏بندوبارى خو مى‏گیرند در آینده که بزرگ مى‏شوند تشخیص نیکى‏ها از بدى‏ها براى آنها مشکل مى‏شود، اصولا بکار افتادن نیروها و انرژى‏ها و هدر رفتن این سرمایه‏ها در راه گناه موجب مى‏شود که مردم از نظر درک و اطلاع، در سطحى پائین قرار گیرند و افکار منحطى داشته باشند هر چند در صنایع و زندگى مادى پیشروى کنند.
بنا بر این به خوبى مى‏بینیم که هر بى تقوایى سر چشمه یک نوع ناآگاهى و یا سوء تشخیص است، بهمین جهت در دنیاى ماشینى امروز جوامعى را مشاهده مى‏کنیم که از نظر علم و صنعت بسیار پیشرفته‏اند ولى در زندگى روزانه خود چنان گرفتار نابسامانى‏ها و تضادهاى وحشتناکى هستند که انسان را در تعجب فرو مى‏برد اینها همه عظمت این گفته قرآن را روشن مى‏سازد.
و با توجه به اینکه تقوا منحصر به تقواى عملى نیست، بلکه تقواى فکرى و عقلى را شامل مى‏شود این حقیقت آشکارتر خواهد شد، تقواى فکرى در برابر بى‏بندوبارى فکرى به این معناست که ما در مطالعات خود به دنبال مدارک صحیح و مطالب اصیل برویم و بدون تحقیق کافى و دقت لازم در هیچ مساله‏اى اظهار عقیده نکنیم، آنها که تقواى فکرى را بکار مى‏بندند بدون شک بسیار آسانتر از بى‏بندوباران به نتائج صحیح مى‏رسند ولى آنها که در انتخاب مدارک و طرز استدلالى بى‏بند و بارند اشتباهاتشان فوق العاده زیاد است.
لازم به یاد آوری است که مومن باید با اطلاع و آگاه و اهل مطالعه و بررسی اوضاع و حوادث اجتماع و محیط اطراف خود باشد و در جریان اتفاقات و شرایط حاکم بر زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه خود و سایر جوامع باشد تا بتواند درست تصمیم بگیرد و صرفا داشتن تقوا برای انتخاب کافی نیست و آدمی را از علم و آگاهی بی نیاز نمی سازد . در مقابل نیز بسیاری از مردم با وجود داشتن آگاهی فراوان از اجتماع و دنیا به خاطر نداشتن نورانیت و تقوا قادر به تحلیل درست اوضاع و شرایط و عوامل و ریشه های دخیل در آنها نیستند. بنابراین علم و عمل، آگاهی و تقوا در کنار هم انسان مومن را قادر می سازد که بتواند با روشن بینی در لحظات حساس زندگی تصمیم درستی بگیرد و انتخاب هایش شایسته باشد و در تشخیص درست دچار اشتباه نگردد .
راه های در امان ماندن از فتنه ها
برای امان ماندن از هر فتنه ای مخصوصا فتنه های آخرالزمان، راهکارهایی کلی وجود دارد که مورد اشاره قرار می گیرد اما راهکارهای جزئی در مقابل هر فتنه را باید هر شخصی با توجه به این کلیات استخراج نماید. برخی از راهکارهای کلی و عمومی در این زمینه امام علی(ع) که با فتنه های مختلفی در دوران زندگی خود روبه رو بود، عواملی را سفارش نموده استکه به نمونه هایی اشاره می شود:
1. هوشمندی و زیرکی: علی(ع) فرمود: «در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند»(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 1، ص 624). جملات فوق اشاره به این مطلب دارد که انسان در فتنه با زیرکی و هوشمندی حرکت کند نه به فتنه گران سواری دهد، و نه به آنها باج عطا کند، در عین حالی که ناظر فتنه هاست خود را از آلوده شدن حفظ نماید.
2. آگاهی و شناخت از اوضاع زمان انسان هر چند هوشمند و زیرک باشد اگر از جریانات اجتماعی و رگه های نفاق و فتنه آگاهی نداشته باشد ممکن است ناآگاهانه وارد آن شود، به این جهت لازم است نسبت به اوضاع زمانه آگاه بود. علی(ع) می فرماید: » شما ای عرب ها، هدف تیر های بلا هستید که نزدیک است. از مستی های نعمت بپرهیزید، و از سختی های عذاب الهی بترسید و بگریزید و در فتنه های در هم پیچیده، به هنگام پیدایش نوزاد فتنه ها و آشکار شدن باطن آنها، و برقرار شدن قطب و مدار آسیای آن، با آگاهی قدم بر دارید..».(همان، خطبه 151، ص 277، شماره 4).
3. تمسک به سنت پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت(ع) پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت راه صحیح را برای همه بیان فرموده، الگو قرار دادن آنها و پیروی نمودن از سخنان آنها، و همین طور تمسک و توسل به آنها و پیروی از ولایت فقیه انسان را از فتنه حفظ می کند. علی(ع) برای محفوظ ماندن از فتنه ها می فرماید: «پس باید بر سنت پیامبر(ص) باقی مانید که برپاست و بر آثار رسالت تکیه نمایید که آشکار است، به عهد نزدیکی که بسته اید وفادار مانید که یادگار پیامبر بر آن تکیه دارد...».(همان، خطبه، 138، ص 258، شماره 6).
در جای دیگر فرمود: «ای مردم امواج فتنه ها را با کشتی های نجات [اشاره به سخن پیامبر اکرم(ص) که فرمود: مثل اهل بیت من همانند کشتی نجات است] در هم بشکنید و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید»(همان، خطبه 5، ص 50، شماره 1). برخی راهکارهای جزئی بر محفوظ ماندن از فتنه های آخر الزمان راهکارهای موردی و خاصی نیز وجود دارد که برخی از آنها از این قرار است: 1. شناخت امام زمان: عامل مهم در نگهداری انسان از فتنه شناخت امام زمان(عج) است. امام صادق(ع) فرمود: «به درستی که بهترین و واجب ترین فریضه ها بر انسان شناخت پروردگار و اقرار به بندگی است... و پس از آن شناخت فرستاده خدا است و گواهی دادن به پیغمبری او ... و بعد از آن شناختن امامی است که به صفت و نامش در حال سختی و راحتی به او اقتدا می نمایی».(موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ترجمه مهدی حائری، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، ج 2، ص 171).
2. تقویت ایمان: بعد از شناخت لازم است ایمان خویش را نسبت به معتقدات مخصوصا وجود و عنایات حضرت مهدی تقویت نمود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مهدی غیبتی دارد بعضی از شیعیان و دوستانش که ثابت نمی ماند در آن غیبت بر امامت او، مگر کسانی که خداوند قلب آنها را با ایمان تمرین داده باشد...»(ابن میثم بحرانی، غایه المرام، چاپ قدیم، مقصد اول، باب 59، ص 267 و بحار الانوار، ج 52، ص 101). آنچنان ایمان و اعتقادی باید پیدا کرد که هیچ عاملی باعث تردید انسان نشود، امام صادق(ع) درباره کسانی که خود را در فتنه های آخرالزمان حفظ کرده اند و لیاقت همراهی امام زمان را پیدا کنند چنین می فرماید: «مردانی که گویا دل هایشان پاره های آهن است... غبار تردید در ذات خدای، خاطرشان را نمی آلاید... همانند چراغ های فروزانند، گویا دل هایشان نور باران است [بر اثر ایمانی که دارند] و از ناخشنودی پروردگارشان هراس دارند، برای شهادت دعا می کنند و آرزومند کشته شدن در راه خدایند».(بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1405 ه.ق، ج 52، ص 308). 3
دعا برای حفظ ایمان:
هر چند تلاش انسان برای حفظ و تقویت ایمان کارساز است ولی فراموش نکنیم که در هر کاری نیاز به توفیق الهی دارد، لذا باید برای حفظ و تقویت ایمان نیز باید دعا کرد. در حدیثی می خوانیم که راوی عرض کرد: شیعیان در دوران غیبت چه کار کنند [تا ثابت و استوار بمانند] فرمود: بر شما باد به دعا کردن و انتظار فرج کشیدن، راوی عرض کرد چگونه دعا کنیم، فرمود: می گویی: «... بار خدایا ... هیچ نگهدارنده ای جز تو برایم نیست، بار خدایا مرا از منازل دوستان خود دور مگردان و دلم را پس از آن که هدایت کرده ای منحرف منمای، خدایا مرا به ولایت کسی که اطاعتش را بر من واجب ساخته ای هدایت فرمای».(میزان الحکمه، محمدی ری شهری، دارالحدیث، ج 4، ص 531). 4. تزکیه و خودسازی: میان ایمان و رفتار و صفات انسان رابطه مستقیمی است، اگر انسان از نظر رفتار و صفات وارسته باشد ایمانش تقویت می شود، و اگر آلوده به گناهان و صفات رذیله باشد ایمانش رو به ضعف و نابودی می رود، به این جهت برای حفظ و تقویت ایمان باید خود را پاکیزه کرد. امام صادق(ع) می فرماید: «هر کس که دوست می دارد از اصحاب حضرت قائم (عج) باشد، می بایست منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید، در حالی که منتظر باشد، پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم(عج) به پاخیزد و پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است؛ پس کوشش کنید و در انتظار بمانید، گوارا باد شما را ای گروه مشمول رحمت خدا»(میکال المکارم، همان، ج 2، ص 437). امام حسن عسکری درباره کسانی که دور حضرت مهدی را می گیرند خطاب به فرزندش فرمود: «قومی به آستانه ات گرد آیند که خداوند آنان را از سرشتی پاک و ریشه ای پاکیزه و گرانبها آفریده است. دل هایشان از آلودگی و نفاق و پلیدی و شقاق پاکیزه است در برابر فرمان های دینی فروتن اند. و دل هایشان از کینه و دشمنی پیراسته، رخسارشان برای پذیرش حق آماده و سیمایشان با نور فضل و کمال آراسته آیین حق را می پرستند و از اهل حق پیروی می کنند»(بحارالانوار، ج 52، ص 343). تمامی این افراد در آخرالزمان زندگی می کنند و در دوران اوج فتنه ها بسر می برند، ولی خود را حفظ می کنند. 5. استقامت و بردباری: امام هفتم فرمود: «هنگامی که پنجمین فرزندم غایب شد مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتی خواهد داشت به طوری که گروه از مؤمنان از عقیده خویش بر می گردند، خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند».(بحارالانوار، ج 51، ص 150، باب 7، حدیث 1؛ و کتاب الغیبه، شیخ طوسی، مکتبه الصدوق، ص 204). از روایت فوق استفاده می شود که انسان سخت آزمایش می شود و گروهی بر اثر عدم استقامت از دین خارج می شوند ولی آنهایی که استقامت دارند می مانند، امام حسین(ع) فرمود: «برای امام مهدی(عج) غیبتی است در این غیبت برخی از دین بر می گردند و برخی ثابت قدم می مانند هر کس در این غیبت صبر کند و بر مشکلاتی که از سوی دشمنان ایجاد می شود، استقامت کند به قدری از اجر خداوند بهره مند می گردد که انگار در کنار پیامبر(ص) با شمشیر با دشمنان جنگیده است».(بحارالانوار، همان، ح 51، ص 133، باب 3، حدیث 4).
و بالآخره در کنار مطالب فوق تمسک به دیدگاههای ولایت فقیه و مراجع عظام تقلید که به عنوان مجتهدان جامع الشرایط و نائبان امام زمان (عج) به خوبی از جریانات موجود مطلع می باشند ، می تواند ما را در شناخت حق و باطل یاری نماید .

تشخیص حق از باطل از زبان ائمه معصوم علیهم السلام 

صفحه اختصاصی حدیث و آیات الإمامُ علیٌّ علیه السلام :أمَا إنّه لیسَ بینَ الحقِّ و الباطلِ إلاّ أربَعُ أصابِعَ ··· الباطلُ أنْ تقولَ : سَمِعتُ ، و الحقُّ أنْ تقولَ : رَأیْتُ .

امام على علیه السلام :هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست ··· باطل، آن است که بگویى: «شنیدم» و حق، آن است که بگویى: «دیدم».

صفحه اختصاصی حدیث و آیات بحار الأنوار :عن الإمام علیّ علیه السلام : أیُّها النّاسُ ، منَ عَرفَ مِن أخیهِ وَثیقَةَ دِینٍ و سَدادَ طریقٍ فلا یَسْمعَنَّ فیهِ أقاوِیلَ النّاسِ ، أمَا إنّهُ قد یَرمی الرّامی، و یُخطئُ السِّهامَ ، و یُحِیلُ الکلامَ ، و باطِلُ ذلکَ یَبورُ ، و اللّه ُ سَمیعٌ و شَهیدٌ.
أمَا إنّه لیسَ بینَ الحقِّ و الباطلِ إلاّ أربَعُ أصابِعَ. ـ فسُئلَ عن معنى قولِهِ هذا ، فجَمعَ أصابِعَهُ و وَضعَها بینَ اُذُنهِ و عَینهِ ـ ثُمّ قالَ : الباطلُ أنْ تَقولَ : سَمِعتُ ، و الحقُّ أنْ تَقولَ : رَأیْتُ .

بحار الأنوار :امام على علیه السلام فرمود : اى مردم! هر کس برادر خود را به استوارىِ دین و درستىِ راهْ شناخت، هرگز به گفته هاى مردم درباره او گوش نسپارد. زنهار که گاه ، تیرانداز تیر مى افکند و تیرهایش به خطا مى رود، و بسى سخن که خلاف حقیقت است، گفتار باطل تباه است و خداوند شنوا و گواه.
هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. ـ از آن حضرت درباره معناى این سخن سؤال شد. امام، انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت ـ و آن گاه فرمود: باطل این است که بگویى: «شنیدم» و حق آن است که بگویى: «دیدم».

صفحه اختصاصی حدیث و آیات الإمامُ الباقرُ علیه السلام :سُئلَ أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام : کَمْ بینَ الحقِّ و الباطلِ ؟ فقالَ : أربَعُ أصابِعَ ـ و وَضعَ أمیرُ المؤمنینَ یدَهُ على اُذُنِهِ و عَینَیهِ ـ فقالَ : ما رَأتْهُ عَیناکَ فهو الحقُّ ، و ما سَمِعَتْهُ اُذُناکَ فأکْثرُهُ باطلٌ .

امام باقر علیه السلام :از امیر المؤمنین سؤال شد: فاصله میان حق و باطل چه اندازه است؟ فرمود: چهار انگشت . ـ امیر المؤمنین دست خود را میان گوش و چشم خود قرار داد ـ و فرمود: آنچه چشمانت ببیند حق است و آنچه گوشهایت بشنود بیشترش باطل است.

صفحه اختصاصی حدیث و آیات عنه علیه السلام :سألَ الشّامیُّ ـ الّذی بعثَهُ معاویةُ لیسألَ أمیرَ المؤمنینَ علیه السلام عمّا سألَ عنه ملِکُ الرُّومِ ـ الحسنَ بنَ علیٍّ علیه السلام: کَم بینَ الحقِّ و الباطلِ ؟ فقالَ علیه السلام : أربَعُ أصابِعَ ، فما رَأیتَهُ بعینِکَ فهُو الحقُّ ، و قد تَسمَعُ باُذُنَیْکَ باطلاً کثیرا .

امام باقر علیه السلام :مرد شامى ـ همو که معاویه فرستادش تا پرسشهایى را که پادشاه روم از وى پرسیده بود از امیر المؤمنین علیه السلام بپرسد ـ از حسن بن على علیهما السلام پرسید: فاصله حق و باطل چقدر است؟ فرمود: چهار انگشت، آنچه با چشم خود دیدى آن حق است، ولى با گوش خود باطل فراوان مى شنوى.