آیا می دانید بعد از فوت ، رشد موها تا چندین ماه متوقف نمی شود؟.

آیا می دانید بعد از فوت تنها قسمت چپ مغز تا هفت دقیقه زنده می ماند و تمام گذشته خود را بصورت یک خواب مرور می کند!...لا حول ولا قوة إلا بالله.

آیامی دانید پس ازمرگ تنها عضوی ک تا ۳ روز زنده است گوش هست به همین علت هنگام مرگ تلقیین خوانده می شود ، سبحان الله

آیامی دانیدملک الموت حضرت عزرائیل؛در شبانه روز 360بار به تو نگاه می کند؛

آیا می دانید که حضرت عزرائیل روزی۵بار وارد خانه شما می شود و به دیوار تکیه می دهد؟؟
و منتظر امر خداوند است برای قبض روحت؛پس سعی کن هنگامی که تو را تحت نظر دارد مرتکب معصیت نشوی؛در غیر این صورت چگونه با خداوند متعال روبروخواهی شد؟؟!
 اگر سه بار استغفار کرده و این پیام رو به دیگران بفرستی عرض چند دقیقه میلیونها نفراستغفار می کنند ؛که مسبب خیرش شما هستی؛و این عمل باعث خشنودی خداوند می باشد!  
« استغفرالله ربی و اتوب الیه »

 رفتم سوپری دیدم نوشته اینجا مجهز به دوربین مداربسته است.
گفتم دوربینت کجاست؟
اشاره به قاب بالای سرش کردکه نوشته بود  « الله! »
وگفت این بهترین دوربین مداربسته دنیاست !

 

  بدشانسی یا خوش شانسی؟ 


در روزگاری کهن پیرمردی در روستا یی زندگی می کرد او یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند: «عجب بدشانسی آوردی که اسب فرار کرد!» 
پیرمرد در جواب گفت: «از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام؟» 
همسایه ها با تعجب گفتند: «خب معلومه که این از بد شانسیه » 
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند و گفتند: «عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت.» 
پیرمرد بار دیگر گفت: «از کجا می دانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟» 
فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند و گفتند: «عجب شانس بدی.» 
کشاورز پیر گفت: «از کجا می دانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟» 
چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: «خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!» 
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دور دستی با خود بردند. پسر کشاورز پیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد. همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند: «عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد.» 
کشاورز پیر گفت: «از کجا می دانید که...؟» 
همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می پنداشته ایم صلاح و خیرمان بوده و آن مسائل، نعمات و فرصتهایی بوده اند که زندگی به ما اهدا کرده است. 
«عسی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبو ا شیئا و هو شرلکم و الله یعلم وانتم لا تعلمون...» 
«چه بسا چیزی را شما دوست ندارید و درحقیقت خیر شما در آن بوده و چه بسا چیزی را دوست دارید و در واقع برای شما شر است و خداوند داناست و شما نمی دانید.»